ماجرای عاشقی با قطاب
یه روز عصر بود. از اون روزهایی که هوا عالیه و نه خیلی گرم هست و نه خیلی سرد. تصمیم گرفتم یه کمی از شلوغی شهر فاصله بگیرم و خودمو بسپرم به آرامش دریا.اما یه چیزی توی این تجربه منو غافلگیر کرد؛ بله، یه بسته قطاب که تو کیفم بود! بذارین براتون بگم چی شد که این قطابها با من به دریا اومدن و چطور یه روز معمولی رو تبدیل کردن به یکی از بهترین خاطراتم.